کمیل جانکمیل جان، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

شاهزاده کوچولویی به نام کمیل

شیرین زبانی دیشبت

سلام گل پسرم. دیشب از دست تو انقدر خندیدم که نگو و نپرس آخه تازگی‌ها خیلی بهانه‌گیر شدی نسبت به غذا می‌گی غذاهای خاله طاهره (آشپز مهد) بهتره برو ازش بپرس ببیین چجوری درست می‌کنه تو هم همونطوری درست کن خلاصه دیشب هم شامتو نخوردی و من از این کار بسیار ناراحت شدم و بهت گفتم باهات قهرم دیگه به من نگو مامان چون من مامان تو نیستم. و تو هم قبول کردی. بعد از اون هر کاری که با من داشتی و می‌خواستی من را صدا کنی می‌گفتی خانم سعادت. خیلی خنده‌ام گرفته بود و خودم را خیلی کنترل کردم تا نخندم. الهی قربونت برم. به من می‌گفتی خانم سعادت می‌شه منو ببخشی. خانم سعادت می‌شه جای منو پهن کنی. خانم سعادت منو صبح ...
27 شهريور 1392

باغ وحش (۱۴ شهریور ۹۲)

سلام گل پسرم. پنج‌شنبه گذشته باهم رفتیم باغ وحش، خیلی خوش گذشت و تو انقدر از دیدن حیوانات وحشی خوشحال بودی که از این قفس به آن قفس می‌دویدی و برایت بسیار جالب بود به خصوص از گرگ، شیر و عقاب و پلنگ خیلی خوشت آمده بود. البته یه مقدار هم به مرغابی‌ها نون دادی که بخورند و همچنین کمی هم پوست خیار به گورخرهایی که خط نداشتند و می‌گفتند گورخرهای ایرانی نام دارند. خلاصه خیلی خسته و کوفته بودیم وقتی رسیدیم خونه باهم یک غذای آماده (سوسیس سرخ‌کرده) خوردیم و تو از خستگی خوابت برد. اینم عکس‌هایی که توی باغ وحش انداختیم. سوسمارها آفتاب‌پرست یک نوع ماهی فیل‌های سریلانکایی شیر ...
16 شهريور 1392

مریض شدی توی این چند روز گذشته

سلام گل پسرم. از دوشنبه هفته پیش تا به حال مریض شدی و حسابی ناراحتم کردی پس دکتر متخصص بردمت و گفت که رودل کردی دارو هم نداد و فقط گفت عرق‌نعنا و دوغ و چایی شیرین بهت بدم خوب می‌شی ولی الان حدود ۵ روز هست که دل‌درد داری و هر کاریت می‌کنم خوب نمی‌شی. آب سیب تازه هم دیروز برات با آبمیوه‌گیر گرفتم و بهت دادم ولی صبح بازم می‌گفتی دلم درد می‌کنه. می‌گن دوره‌اش یک هفته است و اگر خدا بخواهد تا فردا باید خوب بشی. اگر نشدی باید بازهم ببرمت دکتر. پسر قشنگم حسابی لاغر شدی چون میل به هیچ چیزی نداری. امروز یکی از دوستام برام یک ایمیل فرستاده بود که عکس‌های قشنگی توش بود چند تا شونو برای تو می‌ذا...
9 شهريور 1392

عکس دسته‌جمعی توی مهد

این عکسی که برات می‌ذارم توی مهد کودک با دوستای همکلاسیت ازتون انداختن. اسم دوستات رو هم می‌نویسم تا یادگاری بمونه. اسم بچه‌ها به ترتیب از سمت راست به چپ (ردیف بالا): پارسا، آریا، روهام، آرمیتا، پرهام، مهسا، مهسیار، سپینود، پارمیدا، امیرعلی (ردیف دوم): آرین، زینب، کسری، آرزو، طاها، آنوشا، فاطمه، کمیل (ردیف پایین): تارا، ایلیا، باران، مهدی، آتنا، سجاد   اینم عکس مربی‌ات (محیاجون) که خودت توی اتوبوس با psp ازش انداختی ...
3 شهريور 1392

پایان کلاس شنای شما و مسابقه

امروز روز مسابقه شنای شما بود ولی من کمی دیر رسیدم و شما کلی گریه کردی که چرا من دیر آمدم، ولی به خدا قسم روی برد مهد کودک نوشته بود ساعت ده و نیم والدین حضور پیدا کنند به همین دلیل هم من دیر رسیدم و خلاصه با صورت گریه‌آلود شما مواجه شدم و کلی ناراحت شدم . البته نتوانستم از مسابقه و شنای شما عکس و فیلم بگیرم ولی سعی کردم یه چندتا عکس یادگاری ازت بگیرم. امیدوارم منو ببخشی که امروز باعث گریه تو شدم. گل پسرم آفرین به شنای قشنگت. کرال‌رو خوب یادگرفتی. ...
3 شهريور 1392
1